ما همیشه با تو بوده ایم....این روزها بیشتر

هر از چند وقت یکبار که خیلی دختر خوبی باشم ، واسه خودم ی هدیه می گیرم و معمولا اون هدیه کتابیه که دوستش دارم. و به خودم اجازه میدم که توش بنویسم ! تازه ، اونم با خودکار !!!  و اینجوریه که خودمو مهمونه یک لذت وصف ناشدنی می کنم.جدا غیر قابل توصیفه ، تمام لحظاتش سرشار از لذت و شوقه ، لحظه انتخاب  لحظه خرید لحظه پول شمردن مسیر از کتابفروشی تا خونه و لحظه خوندنش و از همه بیشتر لحظه نوشتن توی کتاب!  و از اون بیشتر لحظه به اتمام رسیدنش و وقتی که تمام شد ، اونو تو بغلم میگیرم و دراز می کشم و تا مدت ها به مطالبش فکر می کنم ، مثل یک خداحافظی طولانی در یک مهمانی خواستنی. و تا چند وقت ذهنم در اون حرکت می کنه و هرجا بتونم از مطالبش ب...

نه که زندگی بدون تو سخت باشد ها ؛ نه زندگی کردن بدون تو سخت است... انگار که محال است ؛

احتمالا نزول بهشت به زیر پای مادران ، هم تدریجیه و هم دفعی ! انگار که واسه بعضی چیزا تدریجی اماده میشن ولی بعضیاشو باید دفعی دریافت کنن وگرنه لنگ می مونن ... ...

پدربزرگ ها  و مخصوصا مادر بزرگ ها  (!)

همه تان مهربانید اما شما جور دیگری مهربانیــــــــــــــــــــــــد       + + + +           ...

طبق تقویم ، روز زایمان عید غدیره ؛ یا شایدم تولد امام علی النقی (ع)؛ حالا باید بگردم ببینم کنیز حضرت هادی کی بوده ... 

تازه فهمیدم برخلاف چیزایی که تو نت هست ، زایمان ما در آب نیست بلکه کاملا در خشکیه ! و فقط از آب و دوش و وان حمام برای تسکین درد استفاده میشه و زایمان روی تخت زایمان و کاملا در خشکی باید صورت بپذیره و ممکنه که صورت نپذیره ! به همین صراحت ؛ به همین راحتی ! نمیدونم شهرهای دیگه و حتی بیمارستانای دیگه چه جوری اند ولی برنامه ی ما از این قراره : 8 جلسه کلاس ، هر هفته یک جلسه ی یک ساعت و نیمه و هر جلسه 8000 تومان ، که تا یکماه پیش  5000 تومان بوده ، و اصلا هم کلاس با نظم و ترتیبی نیست ! چون متقاضی زیاد نیست ؛ یعنی اونی که جلسه چهارمه و اونی که جلسه اوله ، با هم سر ی کلاس میشینن و هیچ جلسه ای از سه نفر کمتر و از چهار نفر بیشتر نبودیم ! در ک...

از الان کلی حالات مختلف رو در نظر می گیرم و خودم رو خیلی قهرمانانه فرض میکنم که خیلی منطقی و با بینش و تدبیر و یک عالمه اطلاعات مفید تجربی و پزشکی روبروی معضل متصور نشستم و دارم خیلی راحت مشکل رو حل می کنم. خیلی منطقی ازش خواستم که راحت سُر بخوره و به دنیا بیاد و نذاره خیلی دردم بگیره خیلی منطقی با دخترم صحبت می کنم که بهتره روزها بیدار باشه و سر شب تا صبح بگیره بخوابه خیلی منطقی ازش می خوام که از شیر مادرش تغذیه کنه  خیلی منطقی ازش می خوام که آروم باشه و نا آرومی نکنه دلش درد نگیره ، لج نره ، زرد نشه و... و خیلی حق به جانب و پیروزمندانه در مقابل تمام مادرانی که عاجزانه از نخوابی و درد سینه و کولیک می نالن و گریه می کنن ، قی...

از تمام شعارهای دفاع از حقوق بشر حالم بهم میخوره از اونایی که این شعارا رو میدن بیشتر این روزها در برمه : http://www.ahestan.ir/?p=10898 http://bachehayeghalam.ir/go.php?vid=23070 http://www.namnamak.ir/?p=1664